این همه من یک بارهم شما
یکی ازآشنایان مرحوم شیخ محمد زاهد میگوید؛ایشان مادرپیری داشتند که شیخ مراقبت ایشان رابرعهده داشت.مادر به حدی پیر بود که نمیتوانست برای قضای حاجت به دستشویی برود.به همین دلیل آقا هنگام قضای حاجت برای مادر لگنی قرار میداد.وقتی مادر چند ضربه به لگن میزد یعنی وقت برداشتن لگن است.روزی به درمنزل آقا رفتم.آقادرراباز نکرد.خیلی طول کشید تاآقا بیاید.وقتی آقا درراباز کرد دیدم لباسشان خیس است.از آقا سوال کردم چرالباستان خیس است..فرمودند موقعی که مادرم ضربه به لگن زده بود من متوجه نشدم وکمی دیر رفتم.همین که نزدیک مادرم رفتم ازعصبانیت لگدی به لگن زد و لباس من نجس شد.گفتم مادرتان چیزی نگفت.آقا فرمود چراوقتی مادرم دید که لباس مرانجس کرده است گفت ننه حسین نجست کردم.چیزی نگفتی..جواب دادم حالا هم چیزی نشده این همه من شمارادرکودکی نجس کردم شماچیزی نگفتید حالاهم چیزی نشده و عیبی ندارد.